نتایج جستجو برای عبارت :

قرنطینه بودن به اختیار یا به اجبار

بهش گفتم: آدم بعضی وقتا دلش نمی‌خواد ریخت خودشم تو آیینه ببینه! شما که دیگه از بیرون اجبار شدی که جای خود داره!
 بهم گفت: هر چیزی که بیرون از خودته رو لزومن اجبار نبین! یهو می‌بینی همون به قول تو اجبار، می‌شه درونی‌ترین معنی آدم! 
سمج‌ترین دلیلی که آدم دلش بخواد همه‌ش خودشو تو آیینه ببینه!
می خواهم انصراف بدهم.
-از چه؟
از زندگی.
-از زندگی یا اجبار هایش؟
از هر دو.
-فرقشان را می دانی؟
نه،تو بگو.
-زندگی زیباست اما اجبار هایش زشت هستند.
از اجبار هایش بدم می آید.
-یعنی تو حاضر نیستی بخاطر زیبایی زندگی ، عیب هایش را نیز بپذیری؟
خیر
-پس تو عاشق خوبی نمی شوی!
چرا؟
-اگر عشق را می فهمیدی،عاشق زندگیت می شدی، اما حالا داری انصراف میدهی
اما من عاشق شدم.
-پس چرا عشقت را رها میکنی و میروی؟!
زیرا او دیگر نیست.
-کجاست؟
رهایش کردم.
-چرا؟
زیرا او را فقط با
علی‌رغم اعتراض برخی از مخالفین حجاب در ایران حجاب اجباری به نحو اجبار و الزام صد درصد وجود ندارد چرا که در مسئله حجاب دو نوع اجبار متصور است: الف- اجبار در نوع حجاب: یعنی اینکه همه ملزم به پوشیدن نوع خاصی از چادر، مقنعه، روسری، روبند و یا برقع شوند. این نوع از اجبار […]
نوشته آیا واقعاً در ایران حجاب اجباری وجود دارد؟ اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
رابطه زناشویی باید با میل و رضایت زوجین صورت گیرد نه به زور و اجبار و پافشاری . به این نوع رابطه اجبار جنسی میگویند.
اجبار جنسی و فشار کلامی باعث میشود زنان در رابطه با مردان بی اعتماد شوند.
کسانی که سعی میکنند خودشان را به زور در دل کسی جا کنند هرگز به خواسته شان نخواهند رسید.
@Dr_Zana6oei 
+تجاوز که شاخ و دم نداره !
++نفرت و حس انتقام نتیجه ی احساس صدمه دیدن و نادیده گرفتن حقوق انسانی هست . محاله بشه روابط اینچنینی منجر به جدایی و نفرت و انتقام نشن مگر
Must   بایدShould بایدShall بایدCan توانستنCould توانستنMay ممکن بودنMight ممکن بودن
 
بعد از افعال مودال فعل به صورت مصدر بدون to می آید. یعنی به صورت کاملا ساده،  نه ing میگیرد نه to و نه s سوم شخص.
 
⚠️نکته اول : اجبار must بیشتر از  should است . در واقع must رو زمانی استفاده میکنیم که اجبار از سمت شخص دیگری باشد . 
مثال . 
The policeman : you must stop.وقتی پلیس فرمان ایست میدهد.
 و کاربرد should:
A. I have a headache.B. You sholud take a pill and rest.
 
وقتی شما سر درد دارید و دوستتون میگه باید (بهتره) قرص بخ
میخوام بعضی چیزایی ک دوست دارمو تو همون اوج دوست داشتن عمدا بذارم کنار
مثل یه اهنگ خاص ک هربار میشنوم حالم عوض میشه شاید شادمهر
یا یه عادت همیشکی شاید شب بیداری
یا یه خوراکی دوست داشتنی شاید نوشابه
میخوام ب خودم ثابت کنم من هنوز هستم
 بعد سعی میکنم یه سری چیزا رو ب خودم اضافه کنم حتا ب اجبار
مامان من یک انسان شاد، شنگول وهنرمند است... حد و مرز مهربانی برای او وجود ندارد... بزرگی قلبش به بزرگی کهکشانها طعنه می زند
در قرنطینه هزار و یک کار انجام داد... از دوختن ملافه های جدید، شیرینی پختن،    دوخت و دوز لباسهای جدید و.... . از اضافه پارچه یکی از مانتوهایش یک لباس خوشگل هم برای سروناز دوخته است
از دانه های نارنج هم سبزه کاشته است... از بس ب دانه ها عشق ورزید اینطور به رشد و بالندگی رسیده اند که دل هر ببینده ای را می برد و زبان به تحسینش باز م
بدکاره بود
برادرش ،این کار را با او کرده بود
والدینش حرفش را باور نکردند
او را از آمریکا به ایران بازگرداندند
در ایران پسری از او خوشش آمد(ظاهری) و او را صیغه کرد
صیغه ی شان تمام شد
پسر او را به دوستش معرفی کرد و گفت چه کاره است
دوستش خواست همان کار را با او کند
اما در همان لحظه ی شروع، اشک صورت زن را خیس کرد
مرد صبر کرد و پشیمان شد
داستان زن را شنید و عاشقش شد
آری او بدکاره بود ولی مرد عقدش کرد
آری این شغل،اجبار برادرش بود
اجباری که سفری بد داشت و
نمیتونم اعتراض کنم...که چرا تنها درد میکشی...چرا جایگاهمو پایین تر اوردی...چرا...فاصله گرفتی...یه زمانی اگه جات بودم بدتر از اینا رو انجام میدادم...الان اما...ضد ضربه شدم...شایدم بی تفاوت...خیلی خستم...از همه چی...از دویدن و نرسیدن...از فرار کردن...از جنگیدن...از دروغ و صداقت...از وفاداری و خیانت...از دل شکستن و شکسته شدن...سکوت...سکوت...سکوت...از سکوت خستم...الان باید صدای جیغام گوش فلکو کر میکرد...ساکتم...به اجبار...اجبار...اشتباهات خودم...صلاح دیگران...بعضی وقتا
دیروز داشتم با خودم فک میکردم، که چقد زندگی مزخرفه! 
واقعا همه چی افتضاحه...
علت اصلیشم اینه که همه چی اجباره...
اومدنمون، رفتنمون
تنفرمون، عشقمون
رنگمون، زبونمون
همه چی 
حتی اختیارمونم اجباره 
.......
اما توی این دنیای پر از اجبار خیلی خوشحالم که این اجبار باعث شد من با مهدی آشنا بشم. 
مهدی بهترین دوست منه.
بین 8 میلیارد آدم هیچ کسی مثل من مهدی رو و مثل مهدی من رو نمیتونه درک کنه.
مهدی یه عشقه...
یه عشق که با هیچ دختری که هیچ با هیچ آدمی که هیچ، با هی
صد و بیست نظر منتظر تایید...
و من همچنان قصد جواب دادن و تایید کردنشان را ندارم...
قصد دارم ها...
ولی باسن مبارک کمی تنبلی میکند!
چند روزیست به خانه ی پدری برگشته ام ، آن هم از سر بی میلی و اجبار...
اجبارِ کارهای اداری خودم و اجبار به تخلیه ی اتاق خوابم چون چند وقت دیگر اسباب کشی است...
بله...
مامان و بابا بالاخره بعد از N سال خانه را تغییر دادند...
من بعد از هفت سال فارغ التحصیل شدم...
اصلا شک دارم بخواهم به نوشتن اینجا ادامه دهم...
چند وقتیست در ذهنم آرزوه
به تمام آدم های اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند...وجودتان را به کسی یادآور نشوید که ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بود و نبودت را میشُمارم...بگذارید خودشان بفهمند یادشان بیاید که در آنسوی  مشغله هایشان کسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان است چشم انتظار یک روزبخیر،یک سلام!آدم ها را به اجبار  کنار خودتان حفظ نکنید...خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!
"نیلوفر رضایی"
از روی اجبار باید توی این برهه درس بخونم 
اما چون کلا سیستم زندگیم اجبارو نمیپذیره  نمیتونم پای کتابام بشینم 
خیلی زمان از دست دادم 
حدود یکماه
بدون ساعتی مطالعه مفید 
میدونم دیگه کار از رتبه اوردن گذشته 
باید فقط سعی کنم ک پاس شم
عمیقا ناراحتم که یک فرصت درست و حسابی برای پیشرفت و دیده شدن رو از دست دادم منتها کاری نمیشه کرد 
فقط باید سعی کنم خودمو ب مرز پاسی برسونم و فقط با خودم مقایسه بشم 
گاهی وقتا سخته که قبول کنی اما باید با این مسئله ک
زمان کودکی هرگز به دوران بزرگسالی فکر نکردم، چه برسه به اینکه حسرتش را بخورم. تا جایی که می‌دونم فکر می‌کردم همین کودکی که هستم تا ابد همین است. 
حالا بعد گذشت سالیان سال که به اجبار دوران بزرگسالی را طی می‌کنم، دلم بدجوری هوای دوران کودکی کرده. در نظر من بزرگسالی یعنی سیاست را در اعمال و رفتار پیاده کردن. به عبارتی دقیق یعنی فیلم بازی کردن. چیزی که به شدت از آن متنفرم. و از آدمهای‌ اینچنینی به دور و در نتیجه از جمع منزوی.
( بعد از مدتها بی‌ح
تو ماجرای امام حسین انقدر زیبایی هست که نخوایم با زور و اجبار توی چشم مردم بکنیم اگر بعد اجبار رو حذف کرده بودیم به نظر من به این نقطه نمیرسیدیم.
هر چیزی که با اجبار به جامعه تحمیل بشه حتی اگر بهترین چیز هم باشه باز از روی لج هم که شده پس زده میشه بنابراین فقط باید میذاشتیم که دل کار خودش رو بکنه، یعنی آسون ترین شیوه! اما بیش از حد تقلا کردیم...
امیدوارم نبینم روزهایی رو که دیگه هیچ عشقی توی قلبمون نمونده باشه...
#در_مکتب_عاشورا
 
همراهی با حق هیچ وقت به اجبار صورت نمی گیرد حتی اگر حق دم تیغ باشد و شمشیر بالای سر او، به اجبار کسی را وا نمی دارد که شمشیر از بالای سرش بردارد؛ضحاک بن عبدالله مشرقی از کسانی بود که پیش از واقعه ی عاشورا با امام همراهی کرد به شرطی که تا وقتی بودنش برای امام نفعی داشته باشد و هر وقت فایده ای نرساند، از حضرت جدا شود و راه خانه ی خود در پیش گیرد.در گرماگرم جنگ وقتی برای امام جز اهل بیتش و دو صحابی از یارانش کسی نماند، شرط خود را به
سرباز... 
قدم های اجبـــــاری روز های تکـــــراری 
سرباز... خوابیدن اجبار بیدار شدن اجبار...
سرباز یعنی تنهایی... سرباز بی حوصله ، سرخورده
سرباز یعنی برجک است و تنهایی تو خاطرات روز های گذشته تو شیرینی خاطرات و تلخی حال 
سرباز که باشی باید موهاتو از ته بزنی... لباسی که دوست نداری بپوشی و کفشی که دوس نداری پات کنی... 
سرباز که باشی باید دو سال با آدمایی که دوست نداری زندگی کنی
سرباز یعنی لباس پلنگی... پوتین و برگ سینه 
سرباز یعنی ۲۱ ماه بی اختیاری...
سلام
الان که دارم این رو مینویسم چشم هام پر از اشکِ و روحم خسته ست، من یه دختر 22 ساله ام، دانشجوی ترم 6 یه رشته معتبر.
از بچگی تو خانواده ای حساس بزرگ شدم که هم اجبار به عقاید مذهبی درون شون موج میزد، هم اجبار درسی. چون برادر و خواهر بزرگترم هر دو تحصیلات عالیه دارند و پدر مادرم هم همین طور، و رو درس من خیلی حساس بودند و سختگیری داشتند، اضطراب هایی که از اوایل تحصیل بهم وارد شده بود من رو داغون کرده بود.
من بچگیم رو یادمه خیلی آروم و مهربون و حرف گ
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالیچه آغوشی؟!چه امیدی به این احساس تو خالی؟!
کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار!
در این دنیای تو در تو ، تو دیگر از چه می نالی؟!
یکی را دوستش داری که او دنبال غیر از توست
کجا دیدی جهانی را به این شوریده احوالی؟!
کلاغ آخر قصه هنوزم مانده در راهست!
برای آخری زیبا،دگر پیدا چه تمثالی؟!
بمان تنها که تنهایی به این تن ها شرف دارد...
چه رفتن ها که می ارزد به بودن های پوشالی ...!
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند....
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده... کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت.... یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری.... اما ای کاش توی
 
خیلی جالبه نظرسنجی گذاشته تو پیجش ک اگر ب گذشته برگردید چی رو تو زندگیتون تغییر میدید یا انجام نمیدیدب غیر از کسایی ک راضی بودن و چیزی رو تغیر نمیدادن بقیه حول چندتا مسئله بود فقط:1. ازدواج نمیکردم با این فرد. بچه دار نمیشدم2. این رشته تحصیلی رو انتخاب نمیکردم (اکثرا به اجبار خانواده رفته بودن یه رشته تحصیلی خاصی)3. کار بهتری انتخاب میکردم4. مهاجرت میکردم از ایران5.تفریح میکردم و ازاد بودم بدون نگرانی قضاوت دیگران کارایی ک دوست داشتم میکردم و
فروردین سال 1353 وقتی «صفر آزادی نژاد» برای اولین بار پایش به غسالخانه بهشت ‌زهرا باز شد و برای فرار از بیکاری، هم ‌نشینی با مردگان را انتخاب کرد و شد غسال، فکرش را هم نمی ‌کرد برکت این شغل او را به شهدا نزدیک کند، نمی ‌دانست روزی معروف می ‌شود به غسال شهدا و در آخرین ایستگاه دنیا میزبان شهیدانی می ‌شود که باید غسل و کفن شوند. شهید رجایی، شهید چمران، شهید صیاد شیرازی و صدها و صدها شهید را صفر آزادی نژاد غسل و کفن کرد و روایت ‌های شنیدنی دارد
 میدونیدچیه؟من فکر میکنم که شکل منتظر بودن آدما با هم فرق داره 
یکی هست که چین می افته توی پیشونیش یکی دیگه هم هست که برق می افته توی چشماش یکی هم مچاله میشه توی خودش
 یکی دیگه میخواد تا پایان انتظار خودشو به خواب بزنه یکی قاه قاه میخنده از سر اجبار ای که به صبر کردن داره
یکی کلافه و مستاصل  ناخن میخوره ، یکی دیگه هم هست که بدنش کرخت میشه ، بی رمق میشه!
 یکی دیگه پر از خشم میشه، یکی هم هست که روزه سکوت میگیره !

شکل منتظر بودن آدما با هم فرق داره
برای کسب و کارهای اینترنتی سریعا امکانی به وجود بیاورید که دسترسی به گوگل و به منابع لازم برای انجام سفارش‌های شغلی خود داشته باشند، مشکل فقط چند روز نیست مشکل این است که با ادامه ی این رَوند اصلا دیگر کسی سفارش محتوا نخواهد داد و مدتی قید وب سایت خود را خواهد زد.
من از مخابرات که به اجبار اینترنت ما (به دلیل مخصوص بودن فیبر نوری به فقط مخابرات) از آنجا تامین میشود پرسیدم که من باید شکایتم را کجا مطرح کنم؟ جوابش این بود: «به من چیزی نگفته‌
استادای این ترم به طرز مشکوکی همگی قند عسلن. مقاومت و کاربرد برق و سیالات و دینامیک ماشین و ترمودینامیک :)چهار واحد میمونه که استاد اونا رو ندیدم در حقیقت :)))))اوضاع کلی جهان رو به زواله ولی من در جهت رفاه و روال (اجبار استفاده به علت سجع زیبا) حرکت می‌کنم.
 
مستندی از سیبری میدیدیم با نام "روسیه از فراز درختان" با فیلم برداری هوایی از مرزها و شهرهای شمال روسیه.
پدربزرگم، در باکو به دنیا آمده. در آغوش خانواده ای که حالا فرزند آخرش را میدید. وقت قحطی. هرکه جربزه داشت فرار میکرد به کشور شورا ها. باکو بهترین جا برای یک آذری بود.
دوسال به زبان روسی، مدرسه رفت.
وقتی هنوز نمیتوانست چهار را در هفت ضرب کند، شوروی دیگر پناهنده نمیخواست.
هر روز اطلاعیه میدادند که مهاجرین و پناهنده ها اخراج ند. هرروز مامور به
وسواس چیست 
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن 
حادثه نسبت ‏به شخصیت‏ خود بوده از غیرعادى و نابهنجار بودن رفتار خود آگاه است. روان شناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نِوروزهاى شدید مى ‏دانند که تعادل روانى و 
رفتارى را از بیمار سلب می کند و او را در سازگارى با محیط دچار اشکال مى ‏سازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورت
اسنپ؛ موجی که چند روزی فضای مجازی را فراگرفت و با انتشار عکسی از دیدار راننده و مسافر به ساحل سکوت و انفعال نزدیک می‌شود. عکسی که پر بود از دردهایی که نمی‌شود گفت و اجباری که لبخندش هم مضحک است و آینده‌ای که به آتش زیر خاکستر می‌ماند! همان رعب و ترسی که گاهی ما را به رعایت قانون وامی‌دارد سبب شد امر به معروفِ راننده یک شبه میوه دهد و امان از درختی که ریشه ندوانده باشد و فقط #او ست که می‌داند این درخت بی‌ریشه در تندباد بعدی چه پیامدهای ناگوا
قرنطینه بودن به اختیار یا به اجبار کدام یک ؟ مسئله این است ...
 
 
این روزهایی که گذشت و هر کس سعی می کرد خودش را در حصاری محفوظ بدارد از بیماری ، یادم آمد انسان هایی در مملکت من هستند که سالهاست در حصارند ... کسانی که در حصر خانگی به سر می برند تا جامعه ای را نبینند ... کسانی که روزگاری کسی بودند ، دبدبه و کبکبه ای داشتند ، ولی چرخ روزگار برای اینها طوری گشته که دیگر نیستند و اجازه عبور و مرور ندارند. صرف از گناهکار دانستن و یا ندانستن این افراد از د
      سـلامـ خاطرات بیچاره مـ ن
متاسفم که دوباره مچاله و به ته سطل زباله تبعید شدید. من جا مانده ام میان تجربیاتی در گرو اجبار، کنار کشیده ام از تقدیر اما این نافهمی نامطلق است، سخن کافیــیست این فلسفـهـ ی تاریک را میدریمـ..
 
دوش میـگفـت فردا بدهم کام دلـت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
(لـسان الغیـب) 
عود، چای، دختر پرتقال. تابستونم رو اینجوری گذروندم. اتاقم رو به سلیقه خودم چیدم به این امید که زندگیم رو هم همینجوری بچینم. سخت، طولانی، با کمک مامان و بابا.‌ خوش گذشت؟ الان دیگه نمیدونم. الان که بهش فکر میکنم، خیلی تنها بودم. فکر کنم خوش هم گذشت. الان داره بهم خوش میگذره؟!شک دارم که بدونم شاد بودن یعنی چی. تو گوشه ذهنم همیشه چند تا دغدغه هست که نمیذاره راحت و‌ بیخیال باشم. ولی مثل همیشه باید تلاش کنم که خوب باشم. که صداشون رو نشنوم. باید خودم
سخت تشنۀ احترام شده‌ام. یا شاید هم سخت نیازمندم. و این‌ها برمی‌گردد به عمقِ حقارتی که کشیده‌ام. من تحقیر شده‌ام، فهمیده‌ام که هستی‌ام به‌خودیِ خودش هیچ ارزشی برای افرادی که کنارشان زندگی می‌کنم ندارد. اگر بخواهی ناساز باشی، محکومی به طردشدن؛ فوراً از دست می‌روی! حالا می‌خواهم ارزشِ این هستی‌داشتن را به آن‌ها یادآوری کنم؛ بگویم که من هر رنگی که باشم، درهرصورت هستم و من همینی هستم که می‌بینی؛ همان علی‌یی هستم که بوده‌ام. تو اصلاً م
سخت تشنۀ احترام شده‌ام. یا شاید هم سخت نیازمندم. و این‌ها برمی‌گردد به عمقِ حقارتی که کشیده‌ام. من تحقیر شده‌ام، فهمیده‌ام که هستی‌ام به‌خودیِ خودش هیچ ارزشی برای افرادی که کنارشان زندگی می‌کنم ندارد. اگر بخواهی ناساز باشی، محکومی به طردشدن؛ فوراً از دست می‌روی! حالا می‌خواهم ارزشِ این هستی‌داشتن را به آن‌ها یادآوری کنم؛ بگویم که من هر رنگی که باشم، درهرصورت هستم و من همینی هستم که می‌بینی؛ همان علی‌یی هستم که بوده‌ام. تو اصلاً م
بهم گفت: اگر من جای تو بودم و این‌جوری خواب میدیدم، ادعای پیامبری می‌کردم. 
ریز ریز خندیدم. تو گویی خنده‌ای بود آغشته به شرم و حیا. 
چندی بعد خواب دیدم که با هم حرف می‌زدیم. گفت: همش اجبار بود. یه روزی تمومش می‌کنم. 
و هرروز تعبیر جدیدی از خوابم پیدا می‌شود. کاش به پایانش نرسد. 
گوش کنید. 
پاپیون‌های افتاده روی شونه‌هاش ، دلبرندگی تور روی موهاش..و خوشحالی‌ای که بعد از سال‌ها توی نگاهش حس میکردم درست تو لحظاتی که چشم در چشم میرقصیدیم...
اما امشب آنچه که از من مقبول افتاد اون لحظاتی بود که به اجبار اما راضی با کفش‌های پاشنه بلند و پیراهن ِبلند توی شهر چرخ میزدم و برگ‌های پاییزی دونه دونه به دنباله‌ی پیراهنم سنجاق میشدند. حالِ لحظه‌ خوش بود...
به نظر شما مفهوم آبرو چیه؟(خیلی جدیا)راستش من خودم راجب آبرو مفهموم خاصی پیدا نمیکنم ولی فکر میکنم یه ابزاره برای بازداشتن یا اجبار به کاری 
یا یه دلیل غیر منطقی برای دادن یه پاسخ منطقی
نمی دونم اصلا
پ.ن:قشنگ معمومه بی خوابی زده به سرم.
 مجازات شرعی انواع‌ زنا


 
1-زنای‌ مرد مجرد با زن‌ مجرد:

حد شرعی‌ آن‌ در صورت‌ ثبوت‌ در نزد حاکم‌ شرع‌،صدضربه‌شلاق‌ در دفعه‌ اول‌ تا سوم‌ ودر دفعه‌ چهارم‌ کشتن‌است‌.

 
2-زنای‌ مرد زن‌ دار{محصن‌} با زن‌ شوهر دار{محصنه}

زن‌ و مرد سنگسار می‌شوند.
 

3-زنای‌ مرد زن‌ دار «محصن‌»با زنی‌ مجرد

مرد سنگسار وزن‌ صدضربه‌ شلاق‌ می‌خورد.
 

4-زنای‌ مرد مجرد با زن‌ شوهردار«محصنه»

مرد صدضربه‌ شلاق‌ می‌خورد وزن‌ سنگسار می‌گرد
در حال گوش دادن به : delam mikhad -ebiاین روز ها با هر کسی به معاشرت بنشینی خنجر غلاف شده ی ترسش را بیرون می آورد و نشانت میدهد . گفت و گوهای هر روزه مان شده تزریق نا امیدی. تمام آدم های دلسوز دورو برمان ، هلمان میدهند توی یک ماراتن ! ماراتن هرکه زودتر رفت . هرکه زودتر خودش را نجات داد!من به نا امیدی فکر نمیکنم ، نه اینکه امیدوار باشم ! شرایطم چاره ای جز بیخیالی به دستم نمیدهد. میدانی ، بیست و چند ساله بودن سن خوبی نیست ، اگر مثل من هنوز دریایت تلاطم داشته ب
در حال گوش دادن به : delam mikhad -ebiاین روز ها با هر کسی به معاشرت بنشینی خنجر غلاف شده ی ترسش را بیرون می آورد و نشانت میدهد . گفت و گوهای هر روزه مان شده تزریق نا امیدی. تمام آدم های دلسوز دورو برمان ، هلمان میدهند توی یک ماراتن ! ماراتن هرکه زودتر رفت . هرکه زودتر خودش را نجات داد!من به نا امیدی فکر نمیکنم ، نه اینکه امیدوار باشم ! شرایطم چاره ای جز بیخیالی به دستم نمیدهد. میدانی ، بیست و چند ساله بودن سن خوبی نیست ، اگر مثل من هنوز دریایت تلاطم داشته ب
چند ساعتی می‌شود که از من دور شده‌ای. از آغوشم که به دور نگرانی‌هایت تنگ می‌شد. از دست‌هایم که سرت را به سینه می‌فشردند. از دیدگانم که از تماشایت سیر نمی‌شدند. حالا که آرام یا شاید هم ناآرام به خواب رفته‌ای من بیدارم و به تمام شب‌ها و روزهای این چهل روز پیش رو فکر می‌کنم. به تو فکر می‌کنم که پاره جانی و از من دور افتاده‌ای. یک بار با صدایی که سراسر خشم و بغض بود گفتی که از اجبار بیزاری. از اجبار بیزاری عزیزکم و ناگزیر از من و از خانه دور شده
❆ #خنده:
 
 
ارزش خنده ام راکسی نفهمیدبه اجبار عکاس استاگر می‌خندم سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_سپکو@ZanaKORDistani63سپکوسرای میخانهکانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)https://t.me/sepkomikhanehhttps://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
 تسبیب در جنایت عبارت است از اینکه         کسی  سبب تلف شدن  یــا جنایت دیگری را فراهم کند و  خود مستقیما مرتکب جنایت نشود,               به طوری که  اگر نبود جنایت حاصل نمی شدمانند اینکه چاهی بکند و کسی در آن بیفتد و آسیب ببیند.(ماده ۵۰۶ ق.م.ا)
 اجتماع سبب و مباشر                                اگر دو یا چند عامل برخی به مباشرت و برخی به تسبیب در وقوع جنایتی تاثیر داشته باشند عاملی که جنایت مستند به اوست ضامن است.
 اگر در جمع اسباب ومباشرین جنایت م
به جهت انتقام گرفتن از امتحانات مزخرفی که شعور و ادب آدم را زیر سوال می‌برند و برای رفع خستگیِ بلغور کردن لامحاله ی علومی خشک و زمخت که نه به درد دنیایمان می خورد و نه آخرت، برای مدتی پشت پا به جزوه های غول تشنگ زده و به آغوش گرم کتاب‌های خوجگلم باز میگردم. 
امان از خرابی سیستم. امان از امتحان بعدی که لبالمرصاد است!
کاش زندگی اینهمه اجبار نبود. 
جناب آقای محرم آقازاده امیدوارم یه روزی این مطلب رو بخونی و بفهمی که واقعا تدریس و فن بیان بلد نیستی بعد چجوری این همه ویدئو پر کردی و گذاشتی تو کاسه معلمای بیچاره که به اجبار بشینن ببینن. واقعا اگه یه روزی از نزدیک ببینمت یه شی قابل توجه رو به سمتت پرتاب میکنم :|

هشتگ عصبانیت و کلافگی
هممون دور همیم مثل بچگیامون ومن هر لحظه بیشتر بوی غربت رو حس میکنم بوی پاییز و بوی رفتن چهار سال پیش با دل خودم رفتم و امسال با اجبار زمانه میرم و خدا میدونه چقدر تردید دارم درباره ی همه چیز مغزم خسته اس فقط هر روز امیدوارم که فردا روز بهتری باشد و یادگرفتم سکوت کنم و صبور باشم و روی پاهای خودم بایستم .
 
یک مشکل قدیمی که سالها با من است دیر خوابیدن است. خیلی مطالب متنوع در مورد مضرات این موضوع خوانده ام و سعی کردم با این موضوع بدنم را به زود خوابیدن اجبار کنم ولی متاسفانه به توافقی نرسیدیم.
مشکل بعضی از دوستان اینه که خوابشون نمی بره ولی مشکل من اینه که نمی خوام بخوابم!
متاسفانه هیچ دکتری هم نمی تونه این درد مرا دوا کنه
خلاصه که شب بیداری هم دنیایی داره
 
زندگی بالا و پایین آمدن های اجباری نیست.زندگی اصلا اجبار ٬ ی ٬نیست.اجبار را توساختی که شب هایمان روشنایی را ندیده ٬ که قلب هایمان نامنظم تراز همیشه می زند. توجبر را با جابرانت به تن هایمان تحمیل کردی.اصلا نگاهی به سیاهی دست هایمان انداخته ای؟سرخی چشمانمان را به فکر نشسته ای؟روی زخم های لاعلاجمان دست کشیده ای؟تو پاک کردی هرآنچه انسان نامیدم. شوق کردی که کفتارها نزدیکت شدند.زمین پر از سرخی سنگ هاست. آسمان تیره و تار شد زمانی که فریاد زدی :بکشی
جهانی که ما در آن قرارداریم.
دوستان جهانی که ما در آن قرارداریم.باتمام زیبایی ها وتلخیها ریشه ای دارد .این جهان از جهان غیر مادی سرازیر شده است.همه ما از عالم بالا به اینجا سفر کردیم .وهمه ما با اختیار خودمان سفر کردیم .اجباری در کار نبود است.
دلیل اینکه ما به اجبار نیامدیم این میتواند باشد چون اجبار کردن کسی با عدالت خداوند سازگاری ندارد.ما قائل به عادل بودن خداوند هستیم.
تمام عالم امکان منشائش خداست .تمام هستی منشائش خداست.
اننا لله وانا الی
وقتی خسته باشی و دل سرد چی میتوان کرد؟وقتی تمام حرف های اشتباه را میشنوی و برایشان جواب داری ولی نمیخواهی جواب بدهی چه میتوان کرد وقتی دیگر توان زندگی کردن نداری و به زور اجبار به زندگی ادامه میدهیچه میتوان کردکاش میشد گاهی همه چیز را برمیداشتم و میرفتمکجا مهم نیست کی مهم است 





#جمال_خیابانیان
بر جبر حاکم بر نیروهای نظامی نفرین باد.
برای همه ی مستحبات مذهب باید به اجبار حضور داشته باشی. اگر اجبار در واجبات بود اینگونه کسل نمی شدم.
دعای کمیل، زیارت عاشورا و مراسمات دهه محرم من همه بی برکت و جبری بود.
فقط خدا می داند چطور باید باقی ماه های به جا مانده از این خدمت را سپری کنم.
 انجام اضافه کاری در مأموریت ها به چه صورت است❓ آیا در مأموریت ها می توان کارفرما را ملزم به پرداخت اضافه کاری به کارگران نمود❓
اجبار کارفرما به پرداخت فوق العاده اضافه کاری به کارگری که حسب مقررات ماده 46 قانون کار به مأموریت اعزام می شود و در زمان مأموریت بنابر ماهیت موضوع مأموریت بیش از ساعات عادی کارگاه اشتغال بکار دارد اصولاً با عنایت به عدم نظارت کارفرما بر کار کارگر و ساعات کار او و نیز توجه به مسئله ارجاعی بودن کار اضافی به کارگر، ف
وقتی برای صبحانه از یخچال نان برمیداری و میبینی نان نیست که، یخ است! و میگذاری اش روی بخاری. اما اگر صبر کنی نان گرم شود، چایت سرد میشود. به اجبار از همان روی بخاری یک تکه نان جدا میکنی و با خود میگویی: ببین با چه مشقتی دارم صبحانه میخورم...
درست در همان لحظه زنگ در به صدا درآید و بروی جلوی در و ببینی خانم همسایه برایتان نان تازه آورده!
خب در این لحظه باید بگوییم کور از خدا چه میخواهد؟ یک نان بربری کنجد و سیاه دانه ای داغ!
بسم الله الرحمن الرحیم 
الحرب الناعمة فی نهج البلاغة 
شهر رمضان 1440هـ 


ت
عنوان المحاضرة
الرابط

1
تأملات فی الخطبة 28: الحرب الناعمة و أسباب ضعف الهمة فی مواجهتها 

2
تأملات فی الخطبة 25: خیانة الأمانة 

3
تأملات فی الخطبة 32: الحركة القهقرائیة للأمة الإسلامیة و أصناف الناس بعد النبی الأكرم صلى الله علیه و آله

4
تأملات فی الخطبة 145: اختیار المسیر و ترك البدَع

5
تأملات فی الخطبة 31 و 148 و 84: تحلیل نفسی لبعض من نقض العهد
تک فرزندی انتخابیست که این روزها برای بسیاری از زوجین به صورت یک اجبار تحمیل می‌شود. از علل تک فرزندی بالا رفتن سن ازدواج و بچه دار شدن، شاغل بودن مادر، ترس از مسئولیت پذیری، شرایط اقتصادی حاکم بر خانواده‌ها و کوچک شدن محیط خانه در سال‌های اخیر است. حال آن که تک فرزندی علاوه بر مزایا، مشکلات خاص خود را پدید می‌آورد. در این مقاله به بررسی تک فرزندی و تأثیرات آن می‌پردازیم. 
برای دریافت مشاوره در زمینه تک فرزندی و اثرات آن می توانید با مشا
رمان ناخواسته ای به رنگ اجبار
نویسنده:آرزو توکلی
تعدادصفحات:۲۷۵
ژانر:عاشقانه-اجتماعی-تراژدی
فرمت:PDF-JAR-AOK-EPUB
خلاصه:
ساره دختریه از تبار تمام دختران جامعه مون، دختری که با تمام وجود عشقش رو می‌پرستید، ساره دختری عاشق و آرژین مردی با عشقی ممنوعه، مردی که نخواست عاشقانه‌های عشقش و برادرش را نابود کنه ولی مجبور شد…دختری که با تمام معصومیت محکوم شد به و ازدواج با مردی که برایش برادر بود… زندگی دو عاشق گره خورد به هم… یکی عاشق او و او عاشق دیگری
و بلاخره دیروز اینگار که اجبار باشه به سرِ قرارم با ژینو رفتم.
کتاب"رویا در شب نیمه ی تابستان" از ویلیام شکسپیر،رو بهم هدیه داد،با یه چیزی که شبیه جاکلیدیِ و با رزین و پوست گردو و یه کم خرت و پرت درست شده بود.
اگر ف.ح اونجا نبود احساس خوبی نداشتم،واشنا رو شکر کردم که حداقل گاهی اون رو کنار خودم دارم.
یکم شیطنت کردیم و خندیدیم و مثل اکثر اوقات هیچ چیز خوردنی و نوشیدنی و غیر خوراکی تهیه نکردیم.
سینما اونقدر شلوغ بود که از کنار باجه تا کنار درخت های
گاها سر و کله ی یه سری احساسات تو زندگیم پیدا میشه که به شدت ازشون متنفرم و دلم نمیخواد مثل یه اسب رام و مطیع بیفتم دنبالشون،ولی اونا منو به اجبار دنبال خودشون می کشونن،و این روز ها،جزو یکی از اون گاهی ها تو زندگیمه و یجورایی مبارزه! از نوعِ خوددرگیریشه!
احساس تنفر دارم نسبت به برخی آدمای زندگیم و واقعا دارم ازش رنج می برم،یجورایی اذیت میشم،با حرفاشون،رفتاراشون،اونا همون آدمای قبلین...من حساس تر از قبل شدم،خیلی حساس،احساس میکنم آسیب پذیر ش
کمال پرهون روانشناس و مشاور درباره دروغ گویی کودکان و علت آن اظهار کرد: دروغ گویی دربین کودکان خردسال نیز تا حدودی شایع است و کودکان معمولاً در سن پیش دبستانی، بین دو تا چهار سال، دروغ گفتن را شروع می‌کنند.
این روانشناس بیان کرد: دروغ گفتن در کودکان خردسال به ندرت باعث نگرانی می‌شود، در حقیقت دروغ گفتن برای کودکان خردسال چیزی غیر عادی نیست و شواهد پژوهشی نشان داده است که این رفتار‌ها در واقع یک نقطه عطف مهم تحولی نیز محسوب می‌شود.
او ادامه
بسم الله الرحمن الرحیم 
الحرب الناعمة فی نهج البلاغة 
شهر رمضان 1440هـ 


ت
عنوان المحاضرة
الرابط

1
تأملات فی الخطبة 28: الحرب الناعمة و أسباب ضعف الهمة فی مواجهتها 

2
تأملات فی الخطبة 25: خیانة الأمانة 

3
تأملات فی الخطبة 32: الحركة القهقرائیة للأمة الإسلامیة و أصناف الناس بعد النبی الأكرم صلى الله علیه و آله

4
تأملات فی الخطبة 145: اختیار المسیر و ترك البدَع

5
تأملات فی الخطبة 31 و 148 و 84: تحلیل نفسی لبعض من نقض العهد
وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ
ترجمه : و اگر پروردگار می‏خواست تمام آنها که در روی زمین هستند همگی (از روی اجبار) ایمان می‏آوردند، آیا تو (ای پیامبر) می‏خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟(سوره یونس ایه 99)
چند نکته :
1-اگر مشیّت خداوند بر ایمان انسانها بود، همگى بدون استثنا ایمان مى آوردند.
2 -خداوند، انسان را موجودى مختار و انتخاب گر آفر
غروب جمعه ۵ مهر یکی از دلگیر ترین روز های زندگیم.....
حرکت به سمت سمنان ......ا
ز فردا رسما یک دانشجو ترم  اولی خواهم بود .....
دلم خیلی گرفته روزی که داشتم به اجبار این رشته میزدم هرگز  فکر نمی کردم قرار اینو برم ....
از زمانی که نتیجه اومد الکی دلم به این و اون خوش کردم ولی هر بار بیشتر از بار قبل شکسته تر شدم ....
احساس میکنم دیگه خدا منو اصلا دوست نداره .....
پ.ن : یادم رفته بود تو این دنیا به هیچ کس جز خودم  نباید  اعتماد کنم .‌... عاقبت امروز من اعتماد بی ج
سی‌ام مرداد 1313، استفاده از لقب‌های گذشته با تصویب قانون مدنی، منسوخ و انتخاب نام خانوادگی برای تمامی تبعه‌های ایران اجباری شد.85 سال از زمان اجبار به‌کارگیری نام خانوادگی برای اتباع ایرانی به دستور رضاشاه می‌گذرد. پیدایش نام خانوادگی به حدود 2850 سال پیش از میلاد مسیح و برای خاندان‌های مهم و سرشناس چین باستان بازمی‌گردد.
 
 
 
 
ادامه مطلب
نان میخوریم یا داروخانه ؟
✡️نانواهایی که با دست خمیر درست میکنند دچار زخم و عارضه پوستی می شوند!
✡️در نان های امروزی به توصیه سازمان صهیونیستی بهداشت جهانی این مواد شیمیایی افزوده می شود
افزوده های به آرد به اجبار سازمان بهداشت!
1️⃣قرص دی2️⃣قرص آهن3️⃣قرص فولیک اسید4️⃣کلر ،سدیم و ید شیمیایی5️⃣پروتئاز6️⃣گلوکز اکسیداز7️⃣آنزیم های آلفا آمیلاز8️⃣همی سلولاز9️⃣زایلانازلیپاز  ☠️یک نان ، بیش از ده قرص شیمیایی
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، در ماده 1130 قانون مدنی به موضوع طلاق عسر و حرج پرداخته شده است که بر اساس این ماده در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد ، وی می‌تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند . چنان چه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود ، دادگاه می‌تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد ، زوجه به اذن قاضی دادگاه طلاق داده می‌ شود . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شرایط طلاق عسر و حرج بر ر
تا الان چندین بار در مورد حجاب و اجبار با چندین نفر بحث کرده‌ام. این‌جا صورت کلی حرف‌هایم را می‌نویسم.
وقتی آیه "لا اکراه فی الدین ..." را می‌خوانیم و از اجباری نبودن دین و بالاخص حجاب می‌گوییم می‌گویند "حجاب استثنا است چون یک امر اجتماعی است".
وقتی می‌گوییم خُب پس امر اجتماعی‌تان را چرا به رای مردم یا همه پرسی نمی‌سپارید می گویند " این انحراف است". 
بالاخره اگرحجاب امری دینی است چرا از راه دین اثباتش نمی‌کنید که خود خدا گفته در دین اجباری
به نام تک نوازنده گیتارهستی
محو شده در ابرهای تیره باران‌زا،خیال را به ورودی دری کشاند که با وجودش لبخند 
را به لب‌های خسته اما پرامیدش بازمی‌گرداند. به هیچ‌وجه حاضر نبود در شلوغی 
دنیای بی‌وفا و گاهاً نامرد همان اندک دلخوشی خیال‌انگیزش را به هیولای فراموشی 
بسپارد، و با خیال‌های بی‌پایه‌اش سعی در درک و تحمل زندگی بی‌حاصلش داشت. 
آخر مگر می‌شود بدون خیال هم زنده بود. در خیال‌هایش قدم‌وار نفس می‌کشید که 
به ناگهان با صدای مهی
امروز سرگرم اتاق تمیز کردن بودم به گلام آب دادم غذا درس کردم ،مامانم مثل همیشه سرم غر میزد جوابشو ندادم با سیم هندزفری منو زد ولی بخاطر پرتاب بدش خورد به تخم چشمام که بسته بود ، درد نداشت ولی خودمو زدم به موش مردگی اون بیچاره هم فکر میکرد چشمام چیزیش شده ولی وقتی دید دارم میخندم با خنده اتاقم بیرون رفت....
 امروز  یک سال شد ... ۲۰ سالگی ازدواج کردم ،۲۲ سالگی طلاق گرفتم .... شاید عنوان مطلب برای خیلی از افرادی که این پستو میخونن عادی باشه ولی برای د
رمان تن پوشی از اجبار جلد اولنوشته: الف.نهادمهر کاربرنودهشتیاتعداد صفحات: 743خلاصه رمان :تعویض ناخواسته ی زندگی دو زن آنها را مجبور میسازد تا با اجبارهای پیش رو بجنگند اما زمانی که همه چیز به عقب برگردد آیا آنها میتوانند از نو آغاز کنند ؟
     
بسم الله الرحمن الرحیم 
الحرب الناعمة فی نهج البلاغة 
شهر رمضان 1440هـ 


ت
عنوان المحاضرة
الرابط

1
تأملات فی الخطبة 28: الحرب الناعمة و أسباب ضعف الهمة فی مواجهتها 

2
تأملات فی الخطبة 25: خیانة الأمانة 

3
تأملات فی الخطبة 32: الحركة القهقرائیة للأمة الإسلامیة و أصناف الناس بعد النبی الأكرم صلى الله علیه و آله

4
تأملات فی الخطبة 145: اختیار المسیر و ترك البدَع

5
تأملات فی الخطبة 31 و 148 و 84: تحلیل نفسی لبعض من نقض العهد
سلام
دختری ۲۴ ساله هستم.‌ من متاسفانه سال کنکورم بخاطر غرور زیادم که دروس مدرسه رو بدون خوندن با معدل عالی پاس می کردم و ایده آل گراییم درس نخوندم و در نتیجه رتبه تجربی م ۲۱۰۰۰ شد و کنکور زبان که تفننی شرکت کرده بودم رتبه نسبتا عالی بدست آوردم. 
چون تو خانواده چند تا دانشجو بودیم اصلا راضی نبودم که دانشگاه آزاد برم و با انتخاب رشته اشتباه که اول رشته های زبان رو زدم، زبان روزانه تو یه دانشگاه درجه ۳ قبول شدم. هنوز برام سواله چرا فقط برای یک دق
واقعیت اینه که اجبار خالی مخصوصا تو مسائل اعتقادی،  خودش برای ایجاد نفرت کافیه. اما ما این هنر رو داریم که هر روز روش‌های جدید برای ایجاد نفرت رو امتحان کنیم.
مثلا یه روشش : از این راننده تاکسیه که دختر مردم رو شب از ماشین انداخته بیرون، فقط من تقدیر نکردم تا الان.
+ یه لایه‌های پنهان تزویر و دورویی هم می‌بینم تو این حرکت(که البته خیلی عادیه دیگه الان بین این جماعت افراطی) . یه عمر تو گوش ما خوندن حجاب مصونیت است، بعد دختر مردم رو شب از ماشین پ
چقدر قشنگه زندگیت رنگ حضور بگیره
رنگ حضور کسی که
یک باره
میشه صاحب همیشگی قلبت
همراه لحظه به لحظه ی تنهایی هات...
 
کسی که
حس بودنش
نهال امید می کاره توی دلت...
 
 
 
ششمین ماهگرد عشثمون مبارگ
این روزها حس میکنم تغییر کردم، بزرگ شدم شاید، تغییراتی که هیچ وقت به اجبار تو نبوده، و چقدر خوشحالم ازاینکه هیچ وقت مجبوربه ایجاد تغییرم نکردی...
حس آزادی عملی که بهم میدی روزبه روز وابسته ترم میکنه بهت، زنجیر اسارتی بر گردن دلم افتاده که به خواست خودم بود
آدم ها چه با اومدنشون، چه با رفتنشون باعث به وجود اومدن تغییرات بزرگی توی زندگی و شخصیت ما می شن. 
آدم های زیادی وارد زندگی من شدند و بعد از مدتی، یا خودشون رفتند و یا از روی اجبار یا علاقه، از کنارم حذفشون کردم. هر بار این کار، جزو سخت ترین و تکون دهنده ترین تجربه های زندگیم بود، اما چه میشه کرد؟ این زندگی هست و زندگی هم ادامه داره! و من در حال تبدیل به آدمی هستم که برای خودم ناشناخته و گاهی ترسناکه!
 
 
چپ و راست می شمرند تعداد پزشکان و پرستارانی که بر اثر ابتلا به ویروس کرونا فوت می شوند و یک لقب شهید یا شهیده می چسبانند اول اسمشان و همان مردمی که ما باشیم و تا دیروز پزشکان را به علت میزان دستمزدشان به باد ناسزا می گرفتیم.امروز سینه کوبان مظلومیت و فداکاری پزشکانیم
ما ملت باری به هر جهت هستیم. .و ما حواسمان نیست کادر بیمارستان دولتی موظف به حضور در بیمارستان است و بدبختی از آنجا شروع می شود که زیر این اجبار هیچ امنیتی وجود ندارد.هفته ها پ
حس می‌کنم که زودتر از این‌ها باید به فضای بلاگ نویسی بر‌میگشتم.
یادم می‌آید اولین وبلاگ را در دوره اول یا دوم راهنمایی ساختم و در آن مطالبی که بیشتر کپی بود آپلود می‌کردم. البته آن روزها بیشتر به فکر بالا بردن مخاطب وبلاگ بودم تا کیفیت نوشته‌ها.
اما حالا که بعد از چند وقت در این فضا شروع به نوشتن کرده‌ام حس می‌کنم نوشته‌ها، کلمات، حرف‌ها و حتی علائم نگارشی ارزش بیشتری نسبت به فضاهایی دیگر مانند اینستاگرام دارند.
اینجا هر روز تعداد اندک
امروز تنها بودم.هیچ اسنرسی نداشتم.
گفتم خوبه بشینم چیزهایی را از آنها لذت می برم،بنویسم.
نشستم فکر کردم و فکر کردم.....
۱- از با دوستانم بودن لذت می برم....
۲-از با فرزندانم بودن لذت می برم.....
۳-از با همسرم بودن لذت می برم.....
۴_از با پدر و مادرم بودن لذت می برم....
۵- از با خواهرم بودن....
۶-با برادرم بودن....
۷-با خواهرزاده هام بودن....
۸-با پدر و مادر شوهرم بودن....
۹-با خواهرشوهرهایم بودن....
۱۰-با بچه های خواهرشوهر ها بودن....
۱۱-با برادرشور و جاری بودن....
۱۲-در
یاعلی سرفصل خوب درعبادت بودن است/عشق حیدرمعنی آن باولایت بودن است/گشته آغاز پرستش باعلی و مصطفی/شیعه راگویم که بااو درسعادت بودن است/کیست مانندولایت ریشه دین مبین/سروقامت مثل حیدردرشجاعت بودن است/یاوران حضرت او قله های افتخار/رمزاسلام محمدبا بصیرت بودن است/حامی خوب علی شدمثل زهراو حسین/کربلاقاموس دینی درصلابت بودن است/رهبرم سیدعلی راهست تیغ ذوالفقار/چون سلیمانی برایش درارادت بودن است/میرسدکم کم ظهور مهدی صاحب زمان/مسلمین آنجا زمان باش
سر به زیر و آروممعکس کهنه رو دیوارنبض ناکوک من گاهیمی زند با کمی اجبارآتشی نمانده از منشمع سرد و خاموشمفندکی بزن شاید غم بریزد از دوشممعبد تنگ آغوشت باشکوه و رویاییحیف از این تن تشنه پشت مرز دنیاییپیکر ترد احساس و آذرک های جاماندهروی شن های داغ حسرتجای رد پا مانده !حسرتی که می بینی شال روی شونم شددرد سرد ندیدن ها زهر تلخ درونم شدتا کجا خیالات و خمسه های طولانیبوسه های سرخورده صورتک های بارانیرد شدن از این تقدیراندکی جنون می خواهدجنگ سرد ای
واقعیت اینه که اجبار خالی مخصوصا تو مسائل اعتقادی،  خودش برای ایجاد نفرت کافیه. اما ما این هنر رو داریم که هر روز روش‌های جدید برای ایجاد نفرت رو امتحان کنیم.
مثلا یه روشش : از این راننده تاکسیه که دختر مردم رو شب از ماشین انداخته بیرون، فقط من تقدیر نکردم تا الان.
+ یه لایه‌های پنهان تزویر و دورویی هم می‌بینم تو این حرکت(که البته خیلی عادیه دیگه الان بین این جماعت افراطی) . یه عمر تو گوش ما خوندن حجاب مصونیت است، بعد دختر مردم رو شب از ماشین پ
 
باورهای نادرست
باورهای غیرمنطقی و ناسازگارانه از مهم‌ترین عوامل استرس زا محسوب می‌شود؛ به‌عنوان مثال از دست دادن شغل یک رویداد فعال‌کننده است. یعنی فردی که شغلش را از دست داده از حالت آرامش و بی‌اعتنایی خارج شده و برای مقابله با این تغییر فعال می‌شود. باورهایی که در ذهن فرد وجود دارد نقش مؤثری در افزایش یا کاهش استرس و همچنین اقدامات فرد برای مقابله با عامل استرس زا ایفا می‌کند. باور به اینکه «هرگز چنین شغلی را دوباره به دست نخواهم آو
برایت آرزو دارم،هر برگی از این تقویمحَوِّل حالِنا باشد برای ِ اَحسن الحالت...——-سال جدید بهار واقعی را در دلهایمان خواهیم داشت , به دور از قیل و قال و عادت های هر سال این بهار به اجباردور شدیم امّا نزدیک ترمنع شدیم امّا دلبسته تربهار واقعی همین امسال استدر دلهایمانحال دلتون خوبعیدتون مبارک
ساقی بیار باده وجان را جلا بدهشاهد ،خبر ز عالم بالا به ما بدهرفتم زدست یک دو قدح باده پیش آریا جرعه‌ ساغری ز نبیذ بلا بدهبا مدعی سخن زرنجش دوران نمی کنموز دوست رقعه ای به من بی نوا بدهما را دگر نمانده  تباهی ننگ ونامجامی  عیان مکرر و دور ازخفا بدهدر دور عمر گر  به فنا رفت کیش مادر مسلک حبیب  تو حال دعا بدهعمرم همه به بوالهوسی طی شد ای زعیمدستم بگیر و اذن شهادت مرا بدهآتش به اختیار نبودیم و نیستیمفرصت به اختیار به میل و وفا بدهدور زمان اگر نوش
شنبه 23 آذر هم گذشت.
روز خوبی بود شب زیاد خوابیدم و سر درد همیشگی صبح. یه چایی غلیظ خوردم با نون و عسل. کلاس اول استاد رو ننشستم و تو کتاب خونه دانشگاه بودم. استاد فهمید و ساعت دوم برای من و خیلی از بچه های دیگه که این روال رو پیش گرفته بودن غیبت زد. احساس گلو درد دارم امیدوارم مریض نشده باشم. نهار رزرو نداشتم و همبرگرد خوردم. هوای رشت ابری بود و صبحش کمی سردم شده بود. کلاس بعدازظهر خوب بود گروه ما کنفرانس خوبی داد خلاصه و مفید غیر از گروه ما سه تا گ
بله، فقط کافیه سیستم نورونی عملکرد دترمنستیک داشته باشه، اونوقت از همون موقعی که احتمالا سناریوی پرت شدن آدم تو زمین اتفاق افتاده، عملکرد نورونی با عملکرد دترمنستیک زمین و سایر موجودات همراه شده، و بوم، اگه این درست باشه یعنی تمام تاریخ از گذشته تا حال تا آینده از ابتدا کاملا معین بوده و طبق برنامه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد.اگه این فرضیه رو بگذاریم کنار تحقق پردازش کوانتومی و فرض دیگرمون این‌ باشه که ساختار علت و معلولی به طور کام
برای افزایش یادگیری و ایجاد محیط مفرح و شاد برای تمامی دانش آموزان در همه پایه.اما در اینجا فقط پایه دبیرستانی هارا برایتان شرح میکنیم.(گزیده گزارش هایی که از دانش آموزان تهیه کردیم)
۱-ایجاد محیطی با فضای سبز در حیاط و موحطه مدرسه با گلها و درختان همیشه سبز مثل درخت کاج.
۲_پوشیدن لباس های ست و رنگی هم دانش آموزان و هم مدیران هم معاونان و کلیه دبیران.
۳_مهربان بودن تمامی حضار محترم در مدرسه اعم از دبیران و معاونان.
۴_گیر ندادن های الکی به هر چیزی
به راستی چرا باید اوقات فراغت مطالعه و بررسی شود؟
به این خاطر که فراغت برای مردم مهم است. فراغت مهم است چرا که ما به مقداری از آزادی نیازمندیم تا بتوانیم خود را درک کنیم و برای خودمان باشیم. فراغت مهم است چرا که ما به تحول و حفظ روابط با دیگران بر پایه‌ای فراتر از اجبار نیاز داریم. از آنجا که ما برنامه‌های خود را تنظیم و کنترل می‌کنیم، اولویت‌های خود را توسعه و رشد می‌دهیم و تا حد امکان در جستجوی ساختن یک زندگی کامل و غنی برای خودمانیم. این ف
آخ. آخ. بودن در پشت بام. وجود داشتن در پشت بام. موجودیت داشتن در پشت بام. من از هیچ پشت بام کوچک و زیبایی تا به الان، ضربه روحی نخورده ام مراد. آن ها همشان وسیع هستند و وسیع. باشکوه و باشکوه و بلند. من برای آن ها قصه تعریف میکنم مراد. قصه شهری که ستاره اش آسمان نداشت. قصه چاه حمامی که دوست داشت خودش را در آیینه نگاه کند. توی پشت بام ها آدم برای خودش و دنیای خودش زندگی می کند. شیشه خالی نوشیدنی هیفده هزار تومنی اش را می گذارد روی لبه ای، هفت قدم یا هشت
با سلام خدمت جامعه‌ی بزرگ خانواده برتر
وقت همگی بخیر
من پسری حدوداً ۲۷ ساله هستم که در باب پیدا کردن فرد مناسب و دلخواه به مشکل خورده‌ام. شکر خدا از لحاظ مالی وضع قابل‌ قبولی دارم، (کار، خونه و ماشین) و از لحاظ اخلاقی هم همیشه سعی کردم بی‌احترامی به کسی نکنم و اخلاق‌مدار باشم. 
معیار اصلیم هم تو ازدواج، مومن و محجبه بودن (چادر یا مانتو) و خانواده‌ دوست بودن طرف مقابل بوده و چون خودم تا به حال با هیچ دختری نبودم، انتظار دارم طرف مقابلم هم همی
 
به مناسبتی به اجبار و نه از روی میلم در برخورد با ارباب رجوع های مختلف قرار گرفته ام حالا از سختی و اعصاب خرد کنی برخورد با همه جور آدم از هر قشر و سطحی که بگذریم برام جالب بود که هر فردی چطور خطابم می کند!؟؟
اکثراً خوش برخورد هستند و سلام می کنند و عنوان خاصی بکار نمی برند ولی هستند آدم هایی که می گن :
ادامه مطلب
#بغضهایت_را_بشکنرمانی زیبا درباره دختری بنام آوا که به اجبار خانواده ازدواج می‌کنه و شوهرش غیابی طلاقش میده ولی بازهم به دست سرنوشت و پدرش مجبور به ازدواج دوباره میشه ....پیشنهاد میکنم این رمان زیبا رو از دست ندین.https://t.me/romanstaar
13بدر  امسال مزخرفترین 13 بدر نبود
ولی به نوبه خودش افتضاح بود 
دلیلشم کاملا مشخصه چون 2 عدد دختر احمق بیشعور هیچی ندار تشریف آورده بودن 
از روز اول عید به بابام گفتم اگه روز 13 این دوتا احمق **** اومدن من بعد از نهار میام خونه تو و مامان بمونید باغ 
دلیل این که گفتم بعد از نهار هم کاملا مشخصه چون حوصله شر و ورای بقیه نداشتم که هی بخان بگن چرا نیومدی وای حال عموت بده و تو داری حرصش میدی و از این دست چرت و پرت
بابامم به بدبختی قبول کرد بعد نهار بیام.
ه
۱. دیگه وبلاگ نوشتن و کامنت نوشتن و کامنت جواب دادن داره از یادم می‌ره. این مدت بودم و نبودم. تا حالا سابقه نداشته کامنتی اینقدر معطل بشه برای جواب. الان از سه بهمن کامنت دارم و واقعا نمی‌دونم چطور گذشت. 
۲. نمی‌دونم چندم بود. رفتم قدم زدم. همون مسیرهایی که روزای اردیبهشت و خرداد پارسال، با استرس کنکور می‌رفتم قدم می‌زدم. همون مسیر حوزه نهایی رو رفتم. خیابون مخصوص رو دور زدم. سعی می‌کردم حس و حال اون روزها رو، اون شب‌ها رو، اون دوره عجیب رو ب
سلام ...
شده بود مدتهای نسبتا مدیدی ننویسم ولی نشده بود که بخوام گرد و خاک روی سیستم رو بزدایم تا بیام و بنویسم ... 
بعد از گذشت سه ماه و اندی نداشتن گوشی دلیلی شد تا حالا اینجا تایپ کنم . چقدر بی معرفتم من :) 
گوشیم در دست تعمیر هست و هزینه ای نسبتا گزاف رو دستم گذاشته . 
این روزها اُورت پول خرج میکنم . نه اینکه بگم پول دارم . نه به خدا ... پوله که به راحتی از دستم در میره و من با چشمانی اشک بار باهاش وداع میکنم و اشک چشمانم بدرقه ی راهشه . ولی تهه همه ی ا
گاهی تا سه صبح بیدار و به اجبار ساعت هفت برپا!گاهی هم اینقدر نخوابیدم تا اینکه یهویی خوابم برد و وقتی پاشدم باید عصرونه میخوردم بجای صبحونه،زندگی همینطوریه دیگه نباید سخت گرفت یه روز چشا پر پف و خستگیه یه روز نیست.ریلیشن شیپ،دیت،کار،هنرستان،آزمون مرداد.
● مردی که به‌تازگی مُرده بود، پشت دری بزرگ منتظر بود تا در جهنم ثبت‌نام کند؛ دقایق بسیاری منتظر ماند و بعد ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها و سال‌ها به‌همین منوال گذشت، سرانجام از کسی در آن حو
خیابان‌ها خالی نیست اما شهر نیمه‌جان است. رزق و رونق هنوز از خواب کرونایی بیدار نشده، ویروس سایه مستدام خیابان‌هاست و آنهایی که به اجبار خانه‌های امن را ترک می‌کنند خود را در لایه‌های ماسک و دستکش‌های سیاه و سفید پنهان کرده‌اند.

ادامه مطلب
گاهی زندگی، مجال نمی دهد. گاهی محال است که مجال زندگی نمی دهد.   اگر از نقطه ای که تفاوت ظاهری مجال و محال است، بگذریم به دو راهی افکار می رسیم".  بودن" وقتی میسّر است  که باید و نباید رنگ ببازد و هرچه می ماند، صرفاً و  صرفاً موجودیت، " بودن " در معنای حقیقی باشد.  در غیر اینصورت " بودن " و " نبودن " در یک کفه ی ترازو قرار می گیرد.  
اگر "بودن " منوط به "نبودن " است.  هر عقل سلیمی می داند که "نبودن " بهتر از"بودن " است.  اگر" بودن " منوط به " بودن " است.  حافظ می
وقتی یه مشکلی دارم یا ناراحتم و دلم گرفته دوسدارم به مامانم زنگ بزنم ولی مامانم اینقدر قوی نیست مثل قدیما که بتونه بشنوه و حالش بد نشه 
چند روزیه حال پسر میزون نیست 
منم بی تجربه و بی کس و تنها تو شهر غریب:))
نخواستم مامانمو نگران کنم اول به آبجیم زنگ زدم گفت که نمیدونه از سر اجبار به مادرم زنگ زدم 
حالا بعد دو روز که حال پسر بهتر شده الحمدلله مامانم حالش بد شده و مریض افتاده
یعنی هر سری اوضاع همینه 
نمیدونم چیکار کنم خب از مامانم کمک نگیرم چیک
وقتی یه مشکلی دارم یا ناراحتم و دلم گرفته دوسدارم به مامانم زنگ بزنم ولی مامانم اینقدر قوی نیست مثل قدیما که بتونه بشنوه و حالش بد نشه 
چند روزیه حال پسر میزون نیست 
منم بی تجربه و بی کس و تنها تو شهر غریب:))
نخواستم مامانمو نگران کنم اول به آبجیم زنگ زدم گفت که نمیدونه از سر اجبار به مادرم زنگ زدم 
حالا بعد دو روز که حال پسر بهتر شده الحمدلله، مامانم حالش بد شده و مریض افتاده
یعنی هر سری اوضاع همینه 
نمیدونم چیکار کنم خب از مامانم کمک نگیرم چی
رضا بابایی این روزها به نویسنده ای عصبانی و انتقادی تبدیل شده و کمر همت بسته تا هنجارهای نظام رسمی دین را به چالش بکشد. گرچه راقم این سطور موافق هر نوعی از اجبار در حجاب نیست (بین حجاب قانونی و اجباری می توان تفکیک کرد) و همه ابعاد تفکرات مشهور و قالبی از پوشش را مطابق هدف قرآن نمی داند (و لذا جداگانه باب تفکر در آیات پوشش را آغاز کرده ام) اما نوشته اخیر بابایی فراتر از نظام رسمی حجاب است و در باب پوشش  حاوی اظهارات مبهم تفسیری است
ادامه مطلب
یکی از دشوار ترین کلاس ها برای بچه ها کلاس حفظ قرآن هست. طی این چند سال شیوه های مختلفی از برگزای کلاس حفظ قرآن رو تجربه کردیم. در کلاس هایی که اجبار برای حفظ هفتگی وجود داره و محدوده خاصی باید اجبارا حفظ بشه ، ریزش بچه ها خیلی زیاده و حضورشون کم رنگ میشه. باید به این نکته توجه داشت که در مجموعه های فرهنگی ما به دنبال تربیت حافظ حرفه ای نیستیم و هدف آشنا کردن بچه ها با قرآن و اهل بیت هست و شناسایی استعداد ها.
نکته قابل توجه اینه که موازی با کلاس ح
از زمان تولد به دختران آموزش داده می شود که باید خیلی از مسائل را رعایت کنند. مخصوصا در فرهنگ ایرانیان صحبت حتی در مورد مسائل جنسی در بین دختران زشت است و اگر دختری بخواهد در مورد نیازهای جنسی خود صحبت کند، پسندیده نمی باشد. بنابراین در اکثر مواقع کسی که برای رابطه جنسی پیش قدم می شود، مرد است و در برخی مواقع زنان سکس و خواسته های جنسی خود را مطرح نکرده و با بی میلی و گاهی اجبار او را در این ارتباط مشایعت می کنند.
ادامه مطلب
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_نهم
.
حسم می گفت خودش هم می دونه من ناراضی ام ولی نمی خواست قبول کنه 
چند ثانیه نگذشته بود که با مامان شروع کردن در مورد سفرهای آینده و کار و پول و سرمایه گذاری حرف بزنند 
اصلا مامان بابا عاشق شده اند یا اون ها هم به اجبار خانواده ها با هم بوده اند
ادامه مطلب
۱. الی جون از قول خواننده محبوبش "بیانسه" تعریف می کرد که:" مادرم تا سن ۹ سالگی مجبورم می کرد هر روز یک کتاب بخونم و خلاصه شو براش تعریف کنم. اون کتاب ها خیلی جاها نجاتم دادن."
بهش فکر کنیم. اجبار خوبیه. همون طور که بچه رو مجبور می کنیم مسواک بزنه چه عیبی داره مجبورش کنیم کتاب بخونه؟ یعنی اهمیت سلامت روحش از سلامت دندانش کمتره؟
۲. کوه که می رم خیلی وقتا بچه های خوشگلی رو می بینم که سلام می کنن. گاهی فکر می کنم کاش یه کتاب مناسب سن شون همراهم بود که عل
زن بودن در جهان مردسالار کار دشواری است ولی زن بودن در جامعه ی ایرانی به نظر دشوار تر می آید. جامعه ای که پُر است از ما مردان بلاتکلیف...زندگی در کنار ما مردانی که همه چیز را با هم میخواهیم خود نوعی خشونت است.پدران ما از مادرانمان تنها خانم خانه بودن را می خواستند. آنها
ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها